نقل است که
در بلخ قحطی عظیم بود شقیق بلخی عارف بزرگ غلامی دید در بازار شادمان و
خندان گفت: ای غلام چه جای خرم است؟ نبینی که خلق از گرسنگی چگونه اند؟ غلام گفت : مرا چه باک که من بنده کسی هستم که وی را دهی است خاصه و چندین غله دارد مرا گرسنه نگذارد! شقیق گفت : الهی این غلام به خواجه ای که انبار داشته باشد چنین شاد باشد تو مالک الملوکی ما چرا اندوه خوریم؟ در حال توبه کرد و روی به راه حق نهاد و در توکل به حد کمال رسید و پیوسته میگفت:من شاگرد غلامی ام !!!
اگه دوست دارید بدونید دوستانتون در یاهو مسنجر به صورت invisible هستند یا نه می تونید برین تو این سایت و آدرس دوستتون رو وارد کنید.