شاعر وفرشته ای با هم دوست شدند.فرشته پری به شاعر داد وشاعر شعری به فرشته،
شاعر پرفرشته رالای دفترش گذاشت وشعرهایش بوی آسمان گرفت.
....
سلام
آخرین لحظات یک شب تابستانی را در حالی سپری می کنم که نسیمی در حال وزیدن است. پنجره اتاقم باز است و سکوت شب، همه جا را پر کرده است. آخرین لحظات امروزم را مانند اولین لحظات آغازش با ذکر خدای بزرگ به پایان می برم.
خدای من! یک روز گذشت. فردایی که انتظارش را می کشیدم متولد شد و امروز آمد و امروز پیر شد و دیروز مرد. روزهای دیگری هم خواهند آمد و خواهند گذشت. اما خدا، این گذشتن، تو را از یاد ما نخواهد برد. تو در ذره ذره وجود ما و در همه عالم کائنات جریان داری. ما به دنبال رازی بزرگ هستیم که قرار است آن را برای همه دوستانمان فاش کنیم. ما آمده ایم تا همه اسرار را فاش کنیم.
اللهم صل علی محمد و آل محمد
شب خوش برای همه جیرجیرک ها، ستاره ها، فرشته ها و...